کارگردانانی که هیچگاه دغدغه گیشه را نداشته و ندارند و تنها انتخاب یک موضوع برای جذب مخاطب جهانی است که ذهنشان را درگیر میکند. گروه سومی هم اما هستند که در این میان فعالیت دارند؛ افرادی که ترجیح میدهند میانهرو باشند تا هم گیشه را ببینند و هم جشنوارهها را. روی صحبت این گزارش با دسته دوم این فیلمسازان است؛ فیلمسازان جشنوارهای یا به تعبیری صحیحتر سینمای جشنوارهای!
بهنظر میرسد آنچه باعث آسیبدیدن سینمای ما برای حضور مستمر در جشنوارههای خارج از کشور شده، نبودن یک جریان منسجم در این زمینه است؛ مسئلهای که اگر طی این سالیان اتفاق افتاده بود امروز با حضور یا عدمحضور افراد در این فستیوالها بودن یا نبودن آثار سینمای ایران رقم نمیخورد. درست است که حضور این فیلمسازان به شکل فردی همیشه حضوری موفق بوده و برای سینمای ما افتخارآفرین بوده است، اما باید این را هم بپذیریم که شکل نگرفتن یک جریان مناسب، امروز به ضرر سینما شده است.
محسن امیریوسفی در مورد سینمای جشنوارهای و مسائل مربوط به آن میگوید: عنوانی که برای این جریان فیلمسازی بهوجود آمده، عنوان تحقیرآمیزی است. فکر میکنم نام مناسبتری که برای آن میتوان در نظر گرفت سینمای بینالمللی یا فیلمهای بینالمللی است. اگر اعتقاد به ژانر داشته باشیم، متوجه میشویم که اینگونه از فیلمها در سینمای ایران بهوجود آمده و فیلمسازان بزرگی مثل عباس کیارستمی هم در آن حضور داشتهاند و امروز نیز فیلمسازان نسل جدید این مسیر را ادامه میدهند و آثارشان علاوه بر ایران در جشنوارههای خارجی هم شرکت داده میشود و مورد توجه قرار میگیرد.
این اتفاق حدود بیشتر از 2دهه است که جریان دارد و با افتوخیزهای فراوانی نیز روبهرو بوده است. فکر میکنم مهمترین مشکلی که وجود دارد این است که هر فیلمسازی بهصورت فردی باید در این مورد اقدام کند؛ چه در حوزه پخش و چه در حوزه حضور در جشنوارههای خارجی. علاوه بر اینکه در داخل کشور هم حمایت زیادی از این دست از آثار نشده است؛ چه در بخش مدیریت سینمایی و چه در خود سینما.
به همین دلیل فکر میکنم این جریان فیلمسازی به حال خود رها شده و افراد به شکل فردی آثارشان را برای نمایش در جشنوارهها ارائه میکنند. یکی از افتوخیزهایی که به آن اشاره کردم کمفروغشدن آثار سینمای ایران در این چند سال اخیر در جشنوارههای خارجی است که از دوران طلایی خود دور شده است. البته این روند همچنان ادامه دارد و فیلمسازان دیگری هستند که مسیر را ادامه میدهند ولی متأسفانه هیچ برنامهریزیای در این حوزه وجود ندارد تا از آنچه اتفاق افتاده عبرت گرفته شود.
فرزاد موتمن اما در این زمینه نظر دیگری دارد و میگوید: در هیچ جای دنیا جریان بخصوصی برای تولید فیلم برای جشنوارهها وجود ندارد. این مسئله خیلی غیرعادی و تصنعی است که ما بخواهیم جریان خاصی برای تولید فیلمهایی از این قبیل داشته باشیم. اما این را هم بگویم که در کشورهای صنعتی، صنعت سینما وجود دارد و این صنعت تعریف شده است. آنها میدانند که چه دسته از فیلمها را روانه اکران حجیم میکنند، برای چه فیلمهایی اکران محدودتر دارند و کدام آثارشان در محافل هنری و جشنوارهای اکران میشوند و بازارهای ویژه خود را به دست میآورند. این فیلمها به جشنوارهها معرفی میشوند و مورد انتخاب قرار میگیرند. در مورد ایران اما شکل کار متفاوت است.
معمولا نمایندهای از جشنوارهها به این کشورها میرود و فیلمهایی را انتخاب میکند. با توجه به تجربهای که من در این سالها دارم، متوجه شدم که شکل انتخاب آثار بهطرز وحشتناکی غیرسالم است. در بعضی از موارد فیلمهایی را انتخاب میکنند که مورد تأییدشان نیست اما به صرف سفارشی که شده، این کار را انجام میدهند! من شخصا به خاطر آنچه در این سالها دیدهام، حضور فیلمهای ایرانی را در جشنوارهها هیچوقت جدی تلقی نکردهام و بهنظرم مسئله مهمی نیست. این کار مانند مهمانی رفتن است؛ عدهای دعوت میشوند و عدهای دیگر نه....
رهاورد سینمای بیاقتصاد
طی سالیان گذشته بودند فیلمسازانی که به انگیزه سینمای جشنوارهای فعالیت فیلمسازیشان را شروع کردند و در بین راه مانند جستوجوگران سیمرغ یا به راههای مختلف کشیده شدند یا از ادامه راه بازماندند و اندکی هم رنج راه را بر جان خریدند و حال به سیمرغ رسیدهاند؛ سیمرغی به شکلهای شیر طلایی، پلنگ نقرهای، نخل طلایی و... بهراستی عامل ماندن و رفتن این دست از فیلمسازان که با این امید و انگیزه وارد این حوزه میشوند، چیست؟ تغییر نگرش نسبت به سینما، تغییر سلیقه افراد، مسائل و مشکلات مالی، عدماستقبال مناسب از آثارشان یا...؟ فرزاد موتمن در این زمینه معتقد است که دلیل اصلی تغییر حوزه این فیلمسازان مسائل مالی است. موتمن معتقد است: اگر ما نتوانیم فیلمهایمان را در ایران اکران کنیم ولی توانایی این را داشته باشیم که مرتبا در این حوزه فیلم تولید کنیم، حتما پولی از خارج از ایران برای ما میرسد که میتوانیم به فعالیت خود ادامه دهیم. اما اگر پولی نداشته باشیم چه اتفاقی میافتد؟ در آن صورت مجبوریم که ملاحظاتی را در نظر بگیریم. به همین دلیل خیلی از ما در جاهایی از مسیر اصلیمان دور میشویم و این فشاری است که اقتصاد سینما و تغییرات مدیریتی که در جامعه بهوجود میآید، بر زندگی ما وارد میکند و آن را تحتتأثیر خود قرار میدهد.
ما کارگردان هستیم و مانند یک کارمند، حقوقبگیر جایی نیستیم. با تغییر ساده چند مدیر در فارابی یا امور سینمایی ممکن است ما خیلی قدرتمند شویم یا برعکس کاملا نادیدهمان بگیرند. تغییر چند مدیر میتواند در زندگی ما توفانی سهمگین بهپاکند. در چنین شرایطی ما نمیتوانیم در مسیرهای واقعی خودمان جلو برویم و مرتبا مجبوریم به جلو و عقب حرکت کنیم. بهنظر میآید این اتفاق تا حدودی طبیعی است اما در کشور ما بیش از اندازه شدید است. وقتی با امیریوسفی در این مورد صحبت میکنیم، میگوید:
هر فیلمسازی نگرش خود را دارد و نمیتوان او را محکوم کرد که چرا از حوزه کاری خود تغییر مسیر داده است. نکته تأسفبار این است که فیلمسازی که از ابتدا انرژی و جوانی خود را روی گونهای از فیلمسازی گذاشته و حالا بعد از سالها به سمت سینمایی میرود که عامهپسندتر و تجاری است، این اتفاق ناراحتکننده و خسرانی است که در درجه اول متوجه سینمای کشور میشود. در این حالت سینمای ایران بهجای اینکه یک فیلمساز تجاری خوب به دست آورد، یک فیلمساز مستقل خوب را از دست داده است. به همین دلیل در بیشتر مواقع نتیجه خوبی از این اتفاق به دست نیامده و این تغییر جهت فیلمساز نهایتا از او کارگردان متوسطی ساخته است. در بعضی مواقع هم ممکن است نتیجه مثبت داشته باشد که این هم قابل احترام است و بازمیگردد به نوع نگاه آن فیلمساز و تصمیمی که میگیرد.
خوان هفتم آمد
فکر میکنم هر چه شرایط را راحتتر و آسانتر کنیم، سینمای بهتر و فضای شادابتری برای کار خواهیم داشت. نمیدانم چرا برای همهچیز نیاز به مجوز داریم و نمیتوانیم مثل همه دنیا بهراحتی فیلم بسازیم و آن را نمایش بدهیم. اینها صحبتهای موتمن است درخصوص تصمیمی که به تازگی اتخاذ شده در مورد اینکه آثار برای حضور و نمایش در جشنوارهها و سینماهای خارج از کشور باید بهطور جداگانه مجوز بگیرند؛ تصمیمی که با تأییدشدنش عرصه را بر فیلمسازان تنگتر میکند. امیریوسفی هم در این زمینه معتقد است: این هم یکی دیگر از محدودیتهایی است که در این حوزه بهوجود آمده. حضور هر فیلم ایرانی در یک جشنواره خارجی یک اتفاق فرهنگی و به نفع سینمای ایران است که باید از آن حمایت شود. متأسفانه همیشه نگاهی همراه با سوءظن و نگرانی نسبت به این فیلمها وجود داشته است، اما وقتی دقیقتر نگاه کنیم متوجه میشویم که در هر دوره حضور داشتن این قبیل آثار در جشنوارههای خارجی بسیار مثبتتر و بهتر بوده تا حضور نیافتن و جلوگیری از حضور آنها در جشنوارههای خارجی. بهنظرم این اتفاق بیشتر به سلیقه مدیران بازمیگردد که در هر دوره شاید نگاه خاص خود را نسبت به آثار دارند.
بیا رهتوشه برداریم
تمام آنچه میتوان در یک جمله بیان داشت این است که این بخش از سینما هم همچون بخشهای دیگرش بهدلیل نبودن یک برنامه اقتصادی درست میرود که از روزهای طلاییاش دور شود و اگر فکری به حالش نکنیم، روزهایی میرسد که از این سینما تنها نامی و خاطرهای بر ذهن دوستدارانش میماند، نه همگان! دوستدارانی که امروز دغدغهاش را دارند و فردا حسرتش را.